۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

جنتی و گربه


زن احمد جنتی مشغول پر کندن چند مرغ بود. گربه ای آمد و یکی از مرغ ها را قاپید و فرار کرد.. زن فریاد زد: احمد، گربه مرغ را برد.

جنتی از توی یکی از اتاق ها با صدای بلند گفت: قرآن را بیاور!

 

گربه تا این را شنید مرغ را انداخت و فرار کرد.

گربه های دیگر دورش جمع شدند و با افسوس پرسیدند: تو که این همه راه، مرغ را آوردی چرا آنرا انداختی؟
گربه گفت: مگر نشنیدید گفت قرآن را بیاور؟
گربه ها گفتند قرآن کتاب آسمانی آنهاست، به ما گربه ها چه ربطی دارد؟

گربه گفت اشتباه شما همین جاست، جنتی می خواست آیه ای پیدا کند و بگوید از این به بعد گوشت گربه حلال است و نسل مان را از روی زمین بردارد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دنبال کننده ها