ماتریالیستها،مسلمانها! "ماترياليست ها،يهوديها،و مسيحيها غرق نعمت ند و بر زمين و زمان و حتي ماه و مريخ مسلط اند. و اما مسلمانان.هنوز از رنج هاي بشر اوليه رنج مي برند:آب،نان،عدالت،آزادي،سواد."
| ||||
عزیزی می گفت : خدا انسان را آفرید و انسان خدا را آری انسان در پس تکامل قهری داروینی به اینجا رسید که برای گذشته خود داستانی بسازد تا سود جویان از آن بهره گیرند و خالق دین شوند... و امروز سودجویانی دیگر از دین بهره گیرند و بر انسان حکومت کنند...آری همه چیز از یک انفجار آغاز شد یک انفجار بزرگ...تمام بد بختی انسان از همان بیگ بنگ آغاز شد...
| راهم را بستند می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند
ستایش کردم ، گفتند خرافات است عاشق شدم ، گفتند دروغ است گریستم ، گفتند بهانه است خندیدم ، گفتند دیوانه است دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم ! « دکتر علی شریعتی »
| |||
جامعه هزار چهره
مرد هزارچهره، فرزند جامعه ای هزار چهره است. اين همان سطر مستوری است که در پس طنز «مرد هزار چهره» بايد ديده شود. طنز، همواره به عنوان ابزاری رسا در انتقال مفاهيم به کار آمده است، آنچنان که بسياری از حرفهای «مگو» نيز به مدد کارايي اين سبک، گفته شده. حقيقت گاه به مثابه دارويي تلخ است که برای «تلخی زدايي» و خوردنی شدن، ضرورت دارد در شيرينی طنز رقيق شود. جامعه ای است که مرد هزار چهره از آن می گوید. و برای نيل به اين هدف هيچ راهی نزديک تر از بازخوانی دفاعيات شصتچی در پایان مجموعه نیست. زبان خود می گويم که اين «دفاع» ترسيم کاملی است از یک جامعه «هزارچهره»:
مسعود شصتچی، فرزند جامعه ای است که اگر «شريف باشد» و اگر «ثروت مند نباشد» نه کسی او را می شناسد و نه کسی او را می بيند. درنگی در مفهوم مخالف اين دفاع، راه رشد چنين جامعه ای را نشان می دهد. يا بايد ثروت داشت و يا بايد ترک شرافت کرد. اما ثروتمندان و ناشريفان همواره ديده می شوند. بی ترديد در اذهان خام، مصداق «ناشريفان» مجرمين عادی و اوباش خيابانی هستند. مجرمينی که هیچگاه جرائم کوچک انجام نمی دهند و شان اجتماعی و ظاهر ساخته شده از ايشان در پناه پروپاگانداها، همواره ايشان را در ذهن جامعه، موجه نشان می دهد. محکمه ای در مقام متهم حاضر نمی شوند، بلکه مخالفين خود را همواره به عنوان متهم به محاکمه می رسانند. «اشتباهی» بوده اند. گويي با زبانی حرف می زنند که هیچ کس واژگان آن را نمی فهمد. اينجاست که می گويند:
در جامعه هزارچهره، مقدس ترين رکن برای کسانی که ديده می شوند و يا به مدد ثروت و ترک شرافت، خود را بر ديدگان مردمان فرو می کنند، چيزی نيست جز «جيب». جیب عصاره قدرت و ثروت است. جيب نماد خود خواهی است تا هر آنچيزی که می تواند برای همه باشد را در آن ذخيره کنيم، آنگاه تنها و تنها برای ما خواهد بود. در چنين جامعه ای ، ارزش يعنی: «برای ما بودن»، «از ما بودن»، «با ما بودن» و لذا مرد هزار چهره برای تبری از اين جامعه چاره ای ندارد جز آنکه خدا را شاهد بگيرد:
نقطه مقابل اين هزار چهره «بی دفاع»، هزارچهره گان مدعی صف می کشند. ايشان کسانی هستند که همه چیز را برای خود می خواهند و هر چيز را در جيب خود می گذارند. از سهم ديگران می زنند. ایشان کسانی هستند که ممکن است روزی به اين نتيجه برسند که «همه اشتباهی اند» اما هیچگاه باورشان نمی آید که خود اشتباه می کنند. اينان همانانی هستند که خدا شاهد است بر انکه خراب می کنند و اذیت می کنند. و در برابر اينان:
| ||||
ای آزادی! در جائی خواندم که "آزادی از عدالت زاده و با اندیشه سروده میشود، با دیوار شعر و با زندان فریاد می شود، با بیگانه باطل و با استبداد تکه ای نان می شود. آزادی اگر حق است گرفتنی است و اگر هزینه دارد پرداختنی است." و ..... اینک خدايا خدايا تحمل را از مردم ما بگير!!
| ||||
سقراط زمان
| ||||
مترسک از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده ای؟ پاسخم داد و گفت: در ترساندن دیگران برای من لذت بیاد ماندنی است پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم! اندکی اندیشیدم وسپس گفتم: راست گفتی!من نیز چنین لذتی را تجربه کردم. گفت: تو اشتباه می کنی زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببردمگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد! جبران خلیل جبران
| سرنوشت چیست؟ تقدير ثمره بخت و اقبال نيست بلكه حاصل انتخاب است ماهر روز خودمان سرنوشت خودرا با افكاري كه در سرداريم مي سازيم. همانگونه كه خردمندي مي گويد: "مردم خطاهاي زندگي خود را جمع مي كنند، از آن هيولايي مي آفرينند و نامش را سرنوشت مي گذارند." ******************************************* باید بپذیریم که بهار است ولی سرد | |||
ما ايرانيها خيلي باهوش هستيم. -مردم هيچ كشوري به اندازه ايران باهوش نيستند. -خدايي اين ايرانيها خيلي هوششون بالاست! -آمريكاييها خيلي احمق هستند. -ژاپني ها به تمام معنا كودنند. از اين گونه جمله ها چقدر شنيديد؟ خودتون چند بار گفته ايد؟ راستش خيلي وقت بود كه دوست داشتم يه جوري به بقيه بگم بابا بي خيال ما انقدرها كه ميگيم خفن نيستيم! نميشه كه ما اينهمه كارمون درست باشه اما كودنهاي ساير كشورها انقدر پيشرفت كنند. مي خواستم بگم از خودمون بت درست كرده ايم و داريم مي پرستيم! اين موضوع بدجوري تو مغزم بود دقت كردم ديدم يكي از دلايلي كه ما ميگيم باهوشيم اينه كه چند تا نمونه دكتر و دانشجوي مهندسي داريم كه شاگرد اول دانشگاههاي خارج شده اند و با همين چند تا گل مي گيم بهار شده! بجاي اينكه بگيم ما اين بوديم؛ ما اين هستيم ؛ ما فلانيم ما بيسانيم يه كاري بكنيم كه از بقيه دنيا عقبتر نمونيم. اين آمار سال 2006 هستش كه در كتاب IQ and Global Inequality مطرح شده است. اگه بخواهيد تو ويكيپديا مي توانيد در موردش بخونيد. يه نگاه بندازيد آخرش باهاتون حرف مي زنم. http://en.wikipedia.org/wiki/IQ_and_Global_Inequality
| ||||
ديديد؟ ايران رو ديديد؟ رتبه يكصد و دوم رو به خودش اختصاص داده! اوووف چقدر ما باهوش دارييم!!! من مي گفتم اين نژاد زردي ها مخصوصا كره جنوبي و ژاپن ( البته الان ديگه همشون بنظر بيدار شده اند) يه چيزيشون ميشه و نمي تونند نرمال باشند!بي خود نمي گفتم واقعا نرمال نيستند !:) آمار جالبيه چند بار ببينيدش . چندين كشور رو مقايسه كنيد. آمريكا رتبش 33 هستش كه از خيلي كشورهاي اروپايي پايينتره. اما از ما كه خودمون رو مغز متفكر مي دونيم باز خيلي بالاتره! حتي عراق هم از ما بالاتره. بازم مي گي ما ملت خيلي باهوشي هستيم؟ آخ كه بت شكني چه كيفي ميده ! http://monomania.blogfa.com/post-142.aspx
| ||||
دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم دلت را میپویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد روزگار غریبیست نازنین وعشق را کنار تیرک راهبند تازیانه میزنند عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد روزگار غریبیست نازنین ودراین بن بست کج و پیچ سرما آتش را به سرخ بار سرود و شعرفروزان میدارند به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبیست آنکه بر در میزند شباهنگام به کشتن چراغ آمده است نور را در پستوی خانه نهان باید کرد دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم دلت را میپویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد روزگار غریبی ست نازنین نور را درپستوی خانه نهان باید کرد عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد ************************* آنک قصابانند برگذرگاهها مستقر با کنده و ساتوری خون آلود وتبسم را بر لبها جراحی میکنند و ترانه را بر دهان کباب قناری بر آتش سوسن و یاس شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد ابلیس مغرور مست شور عزای ما را بر سفره نشسته است خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد خدای را درپستوی خانه نهان باید کرد روزگار غریبی ست نازنین | نامه پدر بزرگ يكي از شهدا به رهبربسمه تعا لی
| |||
|
۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سهشنبه
روزگار غریبیست نازنین
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر